هم آینده واقعیت دارد
هم حال
و هم گذشته
تمام بدبختی ما از جایی شروع می شود که چیزهایی وجود دارد که ما را به مرتبه یقین در مورد گذشته می رساند.
زخم هایمان
به حال شک می کنیم
به آینده شک می کنیم
به گذشته اما نه
یقین مطلق
زخم هایمان
انگار باید یک بار اجازه دهیم کارش را بکند
بیاید خراب کند
گود برداری کند
ساختمان های همسایه ریزش کنند
تا تازه شروع شود
زخم هایمان
فکر می کنی تسلیمش که شوی کار تمام است
اینکه سخت نگیری
اینکه تاوانش را بدهی
با درد کشیدن تمام نمی شود
با درد کشیدن ما، تازه قد می کشد
زخم هایمان
با خودت فکر می کنی از کجا آمد؟
انسان هیچ وقت تنهایی زخم نمی خورد
همیشه پای یک انسان دیگری وسط است
خواسته یا ناخواسته
دو نفر یا بیشتر می سازنش
زخم هایمان
با خودت می گویی به کجا می رود؟
به کجا می رود؟؟
ساده ای ، بگو به کجا می برد؟
آنقدر در تو می پیچد تا آزار دیده را به آزار دهنده تبدیل کند
جادوگری است درون ما
زخم هایمان
افسردگی برای زخمی ها نعمت است
دردی است که بیرون رشد کرده است
بچه ای است گه گریه کرده است
زخم هایمان
درمان دارد که اگر نداشت باید به وجود خالق درد ها و شادی ها شک کرد
همه چیز به مبدا خود بر می گردد
مبدا زخم ها، انسان ها هستند
درمانش هم انسان ها
هیچ کس نتوانسته به تنهایی از شر آن برای همیشه راحت شود.
زخم هایمان
درمانش در انسان ها است
سیتالوپرام و داروهای دیگر افسردگی فقط پیازداغ ماجرا هستند
انسان هایی در لباس دوست
در لباس عشق
در عادی ترین لباس ها
ما باید به آنها کمک کنیم تا به ما کمک کنند
تا درمان کنیم درد مشترک همگیمان را
زخم هایمان.
بابک تاواتاو