وقتی در یک طرف رابطه غم و در طرف دیگر خشم حکمفرما باشد اتفاقی که میافتد این است که در طول زمان این دو یکدیگر را تقویت میکند.
طرف خشمگین از غم طرف دیگر به ستوه میآید چون غم را نشانه ضعف میداند
طرف غمگین هم از به خاطر فشار ناشی از خشم طرف مقابل غمگین و غمگین تر میشود زیرا میبیند که مورد ظلم قرار گرفته است.
گروهی از اطرافیان که از ضعیف بودن ترس دارند طرف خشم را میگیرند و گروهی دیگر که همیشه طرف مظلوم را گرفتهاند از غم پشتیبانی میکنند.
ممکن است در مقاطع زمانی مختلف غم و خشم لباسهایشان را با هم عوض کنند ولی بیشتر شبیه معجزه است که این تعویض لباس برای هر دو فایدهای داشته باشد.
این فرسایش انسانی زمانی به پایان نزدیک میشود که خشم از خشم و غم از غم بیزار گردند.
در این میان عشق میتواند مرهمی بر زخمهای هر دو باشد.
عشقی که راه خودش را پیدا کرده باشد
راه عشق از دورن خود انسان آغاز میشود.
غم زخمی است که به درون رشد کرده است.
خشم زخمی است که به بیرون رشد میکند و باز به درون بر میگردد.
زخم ها نیاز به درمان دارند.